به گرمای تنور گرفتار آمده ام ..
دام من خالیست و من بر پنجره تنها
باز نشسته ام ..
کوچک و غریب در تلی از خاک نشسته و
بر امیدی پوچ افتاده
پناهی می جویم....
پیشانی زخم خورده ام از آوار مصیبت دیرین
دوات شقایق است...
خواجه و بامداد بر پهلویم و من به انتظار اشک
می شمرم ، ثانیه ها را...
سلام داداش گل
شعر زیبایی بود.
قالب جدید هم مبارک.
شاد و موفق باشی.
تا بعد در پناه حق.
سلام
قالت جدید مبارک. اول موندم که اینجا خونه ی امین هست یا اشتباه اومدم بعد پست نارنجی رو که دیدم خیالم راحت شد. سبز رنگه جوانی هست.... بازم مبارک.
kheili zabast, mrc , bem sar bezan .... nazaretam begu... albate man chan ruz dge update mikonam,mrc
مبارک قالب جدیدت دوست من .
منتظر بمان
باشد که روزی اقیانوسی که جهان را بپوشاند و توفان نوح به پا کند ،از تنور تو فواره کند
سلام
خیلی خوب است منتظر اشک ماندن ولی نه همیشه . حافظ و شاملو را هم به حال خود بگذار کمی و با خودت فکر کن و خودت تصمیم بگیر.
می بینم که وبلاگ نویس شدی آقا
الان هنگم ببخش که نمی تونم حس بنویسم
بهت سر می زنم
salam , mrc ke umadi, .... miduni man hmishe montazer budam . montazere bazgashte kasi ke kenaram bude vali hich vaght entezare ashko nakishdm, sakhte adam chand saal ba boghzo gerye zendegi kone, .....
پیشانی زخمی را باید پوشاند ... آنقدر محکم آن را بست که خون و زخم در آن فراموش حتی خودت شود .... زخم را انکار کن .... عشق را ..... و درد را .....